آن زمان که جوانه عشق در من روییدن گرفت
و من سرشار از عشق تو را می جستم
آن زمان که چتر پناهگاهمان بود در زیر اشکهای آسمان
دستانم نبض دستانت را میگرفت تا همراهت باشند
درختان پچ پچ کنان ندای عشق سر میدادند
و برگها چه عاشقانه زمین را بوسه میزدند
زیر گامهایمان بوسه را می شکستیم
تا عشق در قلب هایمان جاری شود
پاییز را فراموش مکن
آن زمان که صدای رعد ساعت دلداگی را در من زنده می کرد
و من با گامهای آتشین قلب زمین را می پیمودم
تا در آغوش تو آرام گیرم ای محبوبم