من نشانی از تو ندارم اما نشانی ام را برای تو می نویسم: درعصرهای انتظار،به حوالی بی کسی قدم بگذار! خیابان غربت را پیدا کن و وارد کوچه پس کوچه های تنهایی شو! کلبه ی غریبی ام را پیدا کن، کناربیدمجنون خزان زده و کنارمرداب ارزوهای رنگی ام! درکلبه را باز کن و به سراغ بغض خیس پنجره برو! حریر غمش را کنار بزن! مرا می یابی
من فقط عاشق اینم حرف قلبتو بدونم
الکی بگم جداشیم تو بگی که نمیتونم
من فقط عاشق اینم بگی از همه بیزاری
دو سه روز پیدام نشه تا ببینم چه حالی داری
من فقط عاشق اینم عمری از خدا بگیرم
انقدر زنده بمونم تا بجای تو بمیرم
من فقط عاشق اینم روزایی که با تو تنهام
کارو بار زندگیمو بذارم برای فردا
من فقط عاشق اینم وقتی از همه کلافم
باز دیشب به تو اندیشیدم
تا سحر با دل خود میگفتم: تو چه عاشق بودی
تو که با آن همه درد
تو که با آن همه غم
باز دیشب به تو اندیشیدم
یاد تو در دل من مهمان بود
تا سحرگاه بخود پیچیدم
و به چشمان تو اندیشیدم
با خودم میگفتم:چشم تو دریا بود
که به هر باغچه ای جان میداد
و زمانی که زمین تشنه ی روئیدن بود
چشم تو وعده ی باران می داد
باز دیشب به تو اندیشیدم
شب بارانی من چه شب خاطره انگیزی بود
که تو بودی و دگر هیچ نبود