تابستان من
این روز ها
3-4روزی میشه که از قشم برگشتیم من وپویا ومامانم ومژده وسحر وعمه ام به عمه ی سحر ودختر عمه ی سحر فروغ خانم......بد نبود خوش گذشت .......ولی قبل از اینکه بریم قشم یه سری اتفاقی بد برام افتاد که باعث شد باز با مامانم سروسنگین بشم خودم تنهایی با قهر از قلات برگردم خونه اونم شب ......اونقدی حالم بد بود که هندز فری توگوش توی اتوبوس زار میزدم ولی خدارو شکر کسی توی اتوبوس حواسش زیاد به من نبود حالم اونقدی بد بود که میخواستم باهاشون نرم قشم.....ولی با خودم لج نکردم ورفتم وکلی لباس تو خونه ای واسه خودم خریدم.....عمه و دختر عمه ی سحر بیش تراز اون چیزی که فکر میکردم خوب بودن و زود با هم صمیمی شدیم وکلی خندیدیم.....یعنی اتوبوس رو برده بودیم تو هوا وکلی از مسافا هم معترض شدن.ولی خدا رو شکر خوش گذشت پ ن:فردا انتخاب واحد دارم پ ن2:باید یه روز مشخص کنم برم مانتو وشلوار وکیف برای عید بخرم. پ ن3:راستی ظهر اون روزی که قهر کردم باخالم اینا رفتیم تیوپ سواری که خیلی خوش گذشت.
شیراز واصفهانم