کلبه تنهایی

دست نوشته های شخصی

کلبه تنهایی

دست نوشته های شخصی

نامه های تو!

 

امروز ، چرکنویس ِ یکی از نامه های قدیمی را
پیدا کردم!
کاغذش هنوز،
از آواز ِ آن همه واژه بی دریغ
سنگین بود!
از باران ِ آن همه دریا!
از اشتیاق ِ آن همه اشک
چقدر ساده برایت ترانه می خواندم!
چقدر لبهای تو
در رعایت ِ تبسم بی ریا بودند!
چقدر جوانه رؤیا
در باغچه ی بیداریمان سبز می شد!
هنوز هم سرحال که باشم،
کسی را پیدا می کنم
و از آن روزهای بی برگشت برایش می گویم!
نمی دانی مرور دیدارهای پشتِ سر چه کیفی دارد!
به خاطر آوردن ِ خوابهای هر دم ِ رؤیا...
همیشه قدمهای تو را
تا حوالی همان شمشادهای سبز ِ سر ِ کوچه می شمردم،
بعد بر می گشتم
و به یاد ترانه ی تازه این می افتادم!
حالا، بعضی از آن ترانه ها،
دیگر همسن و سال ِ با توبودنند!
می بینی؟ عزیز!
برگِ تانخورده ِ آن چرکنویس قدیمی,
دوباره از شکستن ِ شیشه ی بغض ِ من تر شد!
می بینی... 

 

دوستت دارم


تا بی نهایت....

 

لا به لای نامه ها!!!

یادت باشه یه دوست خوب همیشه برات پیدا نمیشه
پیدا کردن یه دوست خیلی راحته اما نگه داشتنش سخته
توی زندگیت کاری کن که همه دوستت داشته باشن
همه ازت تعریف کنن
و همه بخوان که تو دوستشون باشی
هرگز حتی به دشمنت هم نامردی نکن
چه برسه به دوستات
کاری کن همه بهت افتخار کنن
اول از همه هم پدرومادرت
و همیشه اول از هرچیز خدارو در نظر بگیر
آدم اگه بخواد به خاطر ترس از کسی کاری رو انجام نده در غیابش انجام میده
پس اونی که همیشه و همه جا هست رو در نظر بگیر
با عشق به خدا زندگی کن و لذت ببر
وقتی همسری برگزیدی بهش عشق بورز و لذت ببر
وقتی خداوند بهت فرزندی عطا کرد بهش عشق بورز و لذت ببر
و در اینصورت تو عاشق خواهی بود
و عشق تنها چیزیست که برای آدم ها زندگی می آفریند
و در انتها تو سربلندی
اگر خیانت نکردی
اگر شرک نورزیدی
و اگر خوب بودی
با آرزوی خوشبخت شدنت
آرزومند آرزوهایت

خسته

چند روزه که هوای دلم گرفته...خسته از هجوم ثانیه هایی هستم که روح و قلب خستمو به بازی گرفتن...دلتنگ لحظه هایی هستم که به سرعت گذشتند و خاطره شدند...خسته از نامهربانی های دنیام...

معنای عاشقی

به کودکی گفتند عشق جیست؟ گفت: بازی

از نوجوانی پرسیدند؟ گفت: رفیق بازی

به جوانی گفتند؟ گفت: پول و ثروت

از پیرمردی پرسیدند؟ گفت: عمر

و از عاشقی پرسیدند؟ چیزی نگفت
آهی کشید و سخت گریست

دبی رفتن یک هادی!


یکی از دوستای نزدیکم که هفته پیش رفته بود دبی فیلمی را که گرفته بود از رقص آب همین مکان بود که تونستم یک فیلم مشابه با کیفیت بالاتر را برایتون بذارم خیلی قشنگه امیدوارم خوشتون بیاد.

لینک به سایت اصلی این فیلم هم در اینجاست

و امشب چقدر زیباست!

عباداتت قبول، خانوم خانوما اومدن مبارک، سلامت و سرحال باشین گفتم دم افطاری ما راهم دعا کنین!

این سفره افطار بالا هم مال خونه ما خواهد بود(یعنی مال خونه من و تو )

نیمه پر لیوان یا نیمه خالی لیوان

 به یاد داری هیچ وقت آدم نبودم،و همیشه از دید بد و بی شرمانه به پدر و مادرت صحبت به میان می آوردم، ولی باز تو چه می کردی؟ هیچگاه حتی پاسخی ندادی، در صورتی که نسبت به پدرت خیلی علاقه داشتی و باز تو چه خوب کردی؛ آری! پدرم را دوست داشتی و او را آقا جون خطاب میکردی و چقدر شاد بودی آن روز که با تو تماس گرفت با آن همه دعوایی که با تو کرد و آن همه بی احترامی ها. ولی تو تنها یک جمله او را با عشق تمام تکرار می کردی و از این شاد بودی که تو را بخاطر پذیرا بودن سخنانش دخترم صدا کرده و چقدر دوست داشتنی تکرارش می کردی و چقدر لذت بخش پدرم را دوست داری ! تو چقدر خوبی همیشه نیمه پر لیوان دست توست و خالیش نصیب من می شود!!!