از بس نوشتم و پاک کردم ... خسته شدم !
از بس دروغ شنیدم و نامردی دیدم حالم گرفته شده !
از بس محبت دیدم و با ناباوری ، توخالی دیدمشون دلم شکسته !
توی دلم پر شده از یه دنیا حرف ، اما نمی تونم بگم .
یه عالم دیگه توی ذهنمه و واژه هایی از یه دنیای دیگه می نویسم .
مگه تفاوت بین درون و برون انسان چقده ؟
یعنی تا اینحد ذهن و روح آدما با حقیقت دنیای واقعی شون فاصله داره ؟
نمیدونم این جمله ها رو هم باید پاک کنم یا نه !
خیلی خسته ام ! از همه چی !
چرا با این همه زحمت ، هنوز هم اتفاق ها روتین میشه ؟
دلم گرفته !
یعنی میشه فردا یه روز تازه باشه ؟!
دلم میخواد پر بزنم و اونقدر توی آسمون اوج بگیرم که دیگه جاذبه هم نتونه برم گردونه .
اما بال کو ؟!
فکر کنم زیاد سخت میگیری دوست عزیز!!!اگه من گفتم که حسم رو بیان کردی چون این یه اصطلاحه بین وبلاگ نویس ها!!!وقتی حس یا ایده ی نوشته هاشون بهم نزدیکه!وگرنه در عمق احساس شما شکی نیست!!یا به قولی بر منکرش لعنت!!!برای تبادل لینک هم آماده ام!!البته اگر با این نظرات مشکلی نداشته باشی!!موفق باشی!