کلبه تنهایی

دست نوشته های شخصی

کلبه تنهایی

دست نوشته های شخصی

پریشانی

اشک  آمد  و آتش   زد  و  ویرانم  کرد
                    دل سوخت و غم  بی سر و سامانم کرد
از  خاطرِ  من  خاطره ها   دود   شدند
                     چون   رعدِ  حوادث  زد  و   گریانم    کرد
شمع سوخت و پروانه به دورش چرخید
                       آتش   به   وجودش   زد  و  حیرانم  کرد
پروانه   مرا   دید   و  به  حالم  خندید
                        گویی  که  نِگَه  بر  تنِ  بی جانم   کرد
بر  گونه ی  من  قاصدکی بوسه زد و
                         عزمِ     سفرِ     منزلِ     جانانم    کرد
نامت   به   لبم   آمد   و  بی تاب  کرد
                          یاد   تو  به  دل   آمد  و  درمانم    کرد
جز   دوری   تو   نیست  ملالی   یارا
                          دوری   تو    اینگونه    پریشانم     کرد

قرار بود ماه رمضان بروم مکه ولی نمی روم فقط به یک علت

قرار بود ماه رمضان بروم مکه البته با خانواده ولی به خاطر من هیچکدام از اعضای خانواده نمی روند و چون من نمی توانم به علت مریضیم دعا کنید واسم تا خوب بشم و در اولین فرصت بتونم این فریضه الهی را بجا بیارم.

شاید پایان خط! شاید هم طوری دیگر

او که نیست، وقتی برایم نمی نویسد و حتی نمی آید این کلمات از زبان رانده شده ام را با چشمان زیبا و مخمورش جلوه ببخشد نوشتن چه فایده؟ شاید دیگر ننویسم! 

شاید هم جلوه اش را دیدم و نوشتم و یا شاید هم طوری دیگر نوشتن را آغاز نمایم.

نامه ای به تو

کاش یه روزی بیای و به وبلاگم سربزنی، می دونم تو هم طاقت دوریمو نداری! آخه اگه طاقت داشتی اونوقت من که گریه نمی کردم! تازه یه چیز دیگه، البته قبلش باید قول بدی دعوام نمی کنی، باشه؟ امروز شدید گرما زده شدم، آخه چه کنم؟ دانشگاه که نمی تونم شربت ببرم! تازه استادم پروژه هیچ کس رو امروز تحویل نگرفت. گفت واسه دوشنبه تحویل می گیرم. تو رو خدا اگه اومدی به وبلاگم و اینو خوندی برام دعا کن آخه دعای تو خیلی تو زندگیم موثره. مرسی گوگولی من. بای

دیدی تو نامه من تا نبود ولی تو نامه های تو تا بود!

با یه شکلات شروع شد،
من یه شکلات گذاشتم تو دستش اونم یه شکلات گذاشت تو دست من،

من بچه بودم اونم بچه بود
سرمو بالا کردم سرشو بالا کرد،
دید که منو می شناسه
خندیدم، گفت دوستیم؟ گفتم دوستِ دوست
گفت تا کجا؟ گفتم دوستی که تا نداره،
گفت تا مرگ؟ خندیدم و گفتم من که گفتم تا نداره،
گفت باشه تا پس از مرگ گفتم نه نه نه نه تا نداره
گفت قبول تا اونجا که همه دوباره زنده می شن یعنی زندگی پس از مرگ
بازم با هم دوستیم تا بهشت تا جهنم تا هر جا که باشه منو تو با هم دوستیم؟
خندیدم و گفتم تو براش تا هر جا که دلت می خواد یه تا بزار
اصلا یه تا بکش از سر این دنیا تا اون دنیا اما من اصلا براش تا نمی زارم.
نگام کرد نگاهش کردم باور نمی کرد
می دونستم اون می خواست حتما دوستیه ما تا داشته باشه
دوستیه بدون تا رو نمی فهمید

گفت بیا برای دوستیمون یه نشانه بذاریم
گفتم باشه، تو بذار گفت شکلات ...
هر بار که همدیگرو می بینیم یه شکلات ماله تو یکی مال من ،باشه؟ گفتم باشه
هر بار یه شکلات می ذاشتم تو دستش اونم یه شکلات تو دست من
، باز همدیگرو نگاه می کردیم یعنی که دوستیم دوستِ دوست.
من تندی شکلاتمو باز می کردم می ذاشتم تو دهنمو تند و تند میمکیدم
میگفت شکمو تو دوست شکموی منی
بعد شکلاتشو می ذاشت توی یه صندوقچه کوچولوی قشنگ.
میگفتم بخورش !میگفت تموم می شه می خوام تموم نشه برای همیشه بمونه، صندوقش پر شده بود از شکلات !
هیچ کدومشو نمی خورد !من همشو می خوردم
گفتم اگه یه روز شکلاتاتو مورچه ها بخورن یا کرما اونوقت چی کار می کنی؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟
گفت مواظبشون هستم ،می گفت می خوام نگهشون دارم تا موقعی که دوست هستیم،
اما من شکلاتامو می ذاشتم تو دهنمو می گفتم نه نه نه
تا نداره دوستی که تا نداره.

یکسال، دوسال، چهارسال، هفت سال، ده سال، بیست ساله که شده،
اون بزرگ شده منم بزرگ شدم
من همه شکلاتامو خوردم اون همه شکلاتاشو نگهداشته
اون اومده امشب تا خداحافظی کنه
می خواد بره ، بره اون دور دورا می گه میرم اما زود بر می گردم
من که می دونم میره و بر نمی گرده
یادش رفت شکلات به من بده من که یادم نرفته
یه شکلات گذاشتم کف دستش
گفتم این برای خوردن
یه شکلاتم گذاشتم تو کف اون دستش این آخرین شکلات برای صندوق کوچکیت
یادش رفته بود که صندوقی داره برای شکلاتش
هردوتارو خورد ،خندیدم
می دونستم دوستیه اون تا داره مثل همیشه،
خوب شد همه شکلاتشمو خوردم
اما اون هیچ کدومشو نخورده
حالا با یه صندوقچه پر از شکلاتای نخورده چی کار می کنه؟؟؟؟؟؟؟؟؟