چقد سخته نفهمی چت شده باز..نفهمی کی نهایت میشه آغاز..نمیدونم که سنگم یاکه شیشه؟..نمیدونم چرا حالیم نمیشه!..اگه شیشم تو سنگ باش مشکلی نیست..دیگه میلی برای همدلی نیست..اگه گل بود که خارش سهم من بود..سزاوار خراش این جسم من بود..هنوزم تا هنوز شعر مینویسم..هنوزم زیر چتر همواره خیسم..نباید هی بگم این منصفانه ست؟..آخه این طعنه های کودکانه ست!..حقیقت رو نباید منکرش بود..آخه انکار نداره دیگه هیچ سود..بایستی یاد بگیرم بی وفا شم..از عشق و از دلم گاهی رها شم!
درودهای فراوان به مدیر مسئول محترم:
همکاران عزیز، شما را به وبلاگ رهروان بابک خرمدین با مقاله جدید دعوت می کنم از نقدهای خوبتان دریغ نورزید با تشکر همکار شما منیژه
http://manijehaskvyy.blogsky.com/: