کلبه تنهایی

دست نوشته های شخصی

کلبه تنهایی

دست نوشته های شخصی

متکا!!!

 

تاکی متکامو جای تو بغل کنم 

(نکته: از این به بعد سعی می کنم حداقل هفته ای 2 تا از جمله های نامه های خانومی رو اینجا واستون بذارم)

لحظه ها

 

کاش لحظه ها این اجازه رو به من می دادند تا در یک لحظه همشون را متوقف کنم تا بهم اجازه بدن واسه همیشه کنارت بمونم.

همخون یا همخونه!!!

من همخونتو ول کن

با وجود من وداع کن

دارم از این خونه می رم

تو فقط منو دعا کن

یا بمون منم بمونم

یا بزار نیستی ،نباشم

لااقل اشکهامو پاک کن

زشت ِ اینجوری جدا شم

بعد رفتنم از اینجا

زندگی از هم می پاشه

در و همسایه به طعنه

می گن جاش خالی نباشه

راستی عکسم رو دیواره

اونم از خودت جدا کن

اگه دلتنگ شدی روزی

در و دیوار و نگاه کن

یادگاری ندارم

که مبادا جا بزارم

جلومو بگیر بمونم

آخه من جایی ندارم

کاش می شد فقط یه هفته

دیگه با من سر می کردی

به قول خودت روزهاتو

پیش من هدر می کردی

مگه می شه وقتی نیستم

چشم هاشو رو هم بزاره

واسه من خبر میارن

که فلانی بی قراره

یعنی الان تو خیابون

داره دنبالم می گرده؟

باز خیالاتی شدم

این خیابون ها چه سرده؟

انگار جدی جدی بی تو

یه فقیر کوچه گردم!

با اینکه رفتم ولی باز

بگی برگرد بر می گردم!

به خدا قسم که بی تو

یه فقیر کوچه گردم

گرچه مغرورم ولی تو

بگی برگرد برمی گردم

کنسلش کن رفتنو

خواهشم اینه بمون و کنسلش کن رفتنو

یا اگه می خوای بری اینبار نفرین کن منو

اینقدر سرت رو پایین نگیر آتیشم نزن

این تو و این تیغ و شاهرگ هر چقدر می خوای بزن

تیغ و بردار دستهامو خط خطی کن تلافیه

عمری من زدم به قلبت تو نگفتی کافیه

تو رو به خدا قسم اونطور نگاه نکن به من

لااقل چیزی بگو فحشی بده،حرفی بزن

عزیزم دست هات نلرزه تیغ اولو بزن

واسه ی خیانت ها و بی محلی های من

تیغ دوم رو بزن بزار بریزه آبروم

من خیانت کردم اما تو نیاوردی به روم

سه و چار و پنج و شیش تیغ ها رو پشت هم بزن

وقت جون دادن من وایسا تو چشمام زل بزن

شاید اون لحظه ببینی اشک چشمای منو

بیا با هم آشنا کن تیغ و رگ های منو

نکنه هنوز مهمم ، چرا گریه می کنی؟

حالا وقتشه بیای و منو راحتم کنی

اگه باز منو ببخشی دل بسوزونی برام

با چه رویی زنده باشم از خجالتت درآم

بزار با دستای پر مهر تو رو به قبله شم

اونطوری شاید قیامت با تو روبرو بشم

توی این دنیا نشد ازت نگهداری کنم

شاید اون دنیا بتونم واسه تو کاری کنم

تیغ رو دستت دادم اما عزیزم یادت نره

درد این سکوت تو از درد تیغ هم بدتره

نکنه فهمیدی مثل خون تو رگ های منی

که نه میتونی بری، نه تیغ رو راحت می زنی

نکنه می خوای ببخشی؟، نه تو رو خدا بزن

اگه بخشیدی عزیزم هی نگاه نکن به من

تو که از خونم گذشتی تو که بخشیدی منو

خواهشاً پیشم بمون و کنسلش کن رفتنو

خواهشم اینه بمون و …

آفتابگردان

آنگاه آفتابگردانی از گوشه ای طلوع کرد و به میان کارهای ما سرک کشید. و ما هیچ ندانستیم آمدنش از کدامین سو بود . میدیدیمش هر روز که از سحر گاهان یک جا مینشیندو بالا آمدن خورشید نظاره می کند و تا شامگاهان همچنان روی بر او نگاه می دارد و با او میگردد. آنگاه تازه دانستیم که چرا به او میگویند((آفتابگردان)).

آخر دنیای من

 آدمک آخر دنیاست بخند

آدمک مرگ همینجاست بخند

دست خطی که تو را عاشق کرد

شوخی کاغذی ماست بخند

آدمک خر نشوی گریه کنی!

کل دنیا سراب است بخند

آن خدایی که بزرگش خواندی

به خدا مثل تو تنهاست بخند!...

نامه های تو!

 

امروز ، چرکنویس ِ یکی از نامه های قدیمی را
پیدا کردم!
کاغذش هنوز،
از آواز ِ آن همه واژه بی دریغ
سنگین بود!
از باران ِ آن همه دریا!
از اشتیاق ِ آن همه اشک
چقدر ساده برایت ترانه می خواندم!
چقدر لبهای تو
در رعایت ِ تبسم بی ریا بودند!
چقدر جوانه رؤیا
در باغچه ی بیداریمان سبز می شد!
هنوز هم سرحال که باشم،
کسی را پیدا می کنم
و از آن روزهای بی برگشت برایش می گویم!
نمی دانی مرور دیدارهای پشتِ سر چه کیفی دارد!
به خاطر آوردن ِ خوابهای هر دم ِ رؤیا...
همیشه قدمهای تو را
تا حوالی همان شمشادهای سبز ِ سر ِ کوچه می شمردم،
بعد بر می گشتم
و به یاد ترانه ی تازه این می افتادم!
حالا، بعضی از آن ترانه ها،
دیگر همسن و سال ِ با توبودنند!
می بینی؟ عزیز!
برگِ تانخورده ِ آن چرکنویس قدیمی,
دوباره از شکستن ِ شیشه ی بغض ِ من تر شد!
می بینی... 

 

دوستت دارم


تا بی نهایت....

 

لا به لای نامه ها!!!

یادت باشه یه دوست خوب همیشه برات پیدا نمیشه
پیدا کردن یه دوست خیلی راحته اما نگه داشتنش سخته
توی زندگیت کاری کن که همه دوستت داشته باشن
همه ازت تعریف کنن
و همه بخوان که تو دوستشون باشی
هرگز حتی به دشمنت هم نامردی نکن
چه برسه به دوستات
کاری کن همه بهت افتخار کنن
اول از همه هم پدرومادرت
و همیشه اول از هرچیز خدارو در نظر بگیر
آدم اگه بخواد به خاطر ترس از کسی کاری رو انجام نده در غیابش انجام میده
پس اونی که همیشه و همه جا هست رو در نظر بگیر
با عشق به خدا زندگی کن و لذت ببر
وقتی همسری برگزیدی بهش عشق بورز و لذت ببر
وقتی خداوند بهت فرزندی عطا کرد بهش عشق بورز و لذت ببر
و در اینصورت تو عاشق خواهی بود
و عشق تنها چیزیست که برای آدم ها زندگی می آفریند
و در انتها تو سربلندی
اگر خیانت نکردی
اگر شرک نورزیدی
و اگر خوب بودی
با آرزوی خوشبخت شدنت
آرزومند آرزوهایت