کلبه تنهایی

دست نوشته های شخصی

کلبه تنهایی

دست نوشته های شخصی

نوشته ای از دنیای مجازی!

آغوش خواستم...

گفت : " ممنوع است"

 

بوسه خواستم...

گفت : " ممنوع است "

 

نگاه خواستم...

گفت: " ممنوع است "

 

نفس خواستم...

گفت : " ممنوع است "

...

حالا از پس آن همه سال دیکتاتوری عاشقانه ،

با یک بطری پر از گلاب ،

آمده بر سر خاکم و به آغوش می کشد  با هر چه بوسه ،

سنگ سرد مزارم را

و

چه ناسزاوار

عکسی را که بر مزارم به یادگار مانده ،

نگاه می کند و در حسرت نفس های از دست رفته ،

به آرامی اشک می ریزد .

...

تمام تمنای من اما

سر برآوردن از این گور است

تا بگویم هنوز بیدارم...

سر از این عشق بر نمی دارم

گل سرخ


ای از رخ تو شکفته خاطر گل سرخ

باطن همه خون دل و ظاهر گل سرخ

این وبلاگ تا اطلاع ثانوی آپدیت می شود!

به کوری چشم دشمنان هرزه ام این وبلاگ از بین نخواهد رفت و آپدیت می شود.

سادگی و اعتراف


با وجود زخمها و خراشها و دردها، بیدارتر از گذشته است.

دیگر چه چیزی مانده که اعتراف نکرده است؟ سیلی دیگری می‌خورد، یادش می‌آید، اما اعتراف نمی‌کند. به عشق شیرین اعتراف نمی‌کند. و کسی نمی‌فهمد که عشق شیرین مهمترین جنبش درونش است. عشق است، که سبزش کرده. پس هیچ‌وقت هم دلیل زنده ماندنش را نفهمیدند و به جادو و جنبل نسبت دادند. آخر در آن سیاهچال تاریک، جز او هیچ‌کس زنده نمانده است.

نیستی! پ.پ

نیستش ...


نمی دونم کجاست ...


چه می کنه ...


ولی می دونم که ندارمش ...


هیچ وقت نخواستم


که


تو رو با چشمات به یاد بیارم
...


نمی خواستم که تو رو ، توو گم ترین آروزهام ببینم


نمی خواستم که بی تو


به دیوارا بگم هنوزم دوست دارم
...


آخه تو هول و ولای پریشونی تو رو نداشتن


تو گیر و دار
- ای بابا دل تو هیچ ، حال او خوش


ای بی مروت
...دیگه دلی می مونه که جور دل کبوتر بطپه ...


که با شما از جوون زندگیش بگه ...


بگه که هنوز زندست ...


هنوز زندست ...


تنفر علی آقا!

کلاس پنجم بودم که در کلاس ما فردی بود که من از او متنفر بودم به سه دلیل اول آنکه کچل بود دوم آنکه سیگار می کشید و از همه بدتر آنکه در آن سن و سال زن داشت.  سالها بعد به طور اتفاقی او را در خیابان دیدم در حالی که کچل بودم ،سیگار می کشیدم و زن داشتم ...