کلبه تنهایی

دست نوشته های شخصی

کلبه تنهایی

دست نوشته های شخصی

دوست داشتن یک طرفه

میخوای بگی من یک طرفه تو رو دوست دارم؟ 

میخوای بگی منو دوست نداری؟ 

عیب نداره، دلم به همین دوست داشتن خوش است و بس 

دوست دارم شبا موقع خواب از خودم بپرسم دلت برای کی تنگ شده و دلم جواب بده ملیح 

بعدش چشامو ببندم و بگم فدای تو عشق مهربونم بشم که چشای نازت برام دنیا دنیا ارزش داره 

میدونی چیه؟ 

دلم برای همه بوسه های نازت تنگ شده 

دلم برای همه مهربونیات تنگ شده هزارتا دختر هم جمع بشن نمی تونن جای عشق رو بگیرن کاش اینو بدونی.

نگاه

وقتی نگاهت غمگین است قطره های پشت شیشه هم بغض می کنند…………نگاهت بی آواز است حتی باران هم شوقی برای بارش ندارد……..وقتی لبخندت ماتمکده ی چشم های بارانی ات می شود چکاوک حتی در باران هم می میرد……………وقتی نگاه زیبایت بی باران است دیگر آمدن بهار هم بهانه ای می شود برای فصل ها…………مگر میشود غریب باران غم نگاهت را تحمل کند و آن را به تنهایی به دوش بکشد؟ وقتی صدای نگاهت دیگر مرا صدا نمی کند………..دیگر هیچ بهانه ای برای لبخند نگاه من نیست………………بگذار حداقل غم غمگینی نگاه تو را به دوش باران بکشم……….می دانم نمی خواهی ولی بگذار سهیم غمگینی نگاهت باشم……………صدای نگاهم که برای غم چشمانت می گرید پیشکش نداشتن من در دل بی انتهایت…………….

دل رسوای من

بسوزد خانه ی لیلی و مجنون *** که رسم عاشقی درعالم انداخت
اگر لیلی به مجنون داده می شد *** دل هیچ عاشقی رسوا نمی شد

با تو هستم ملیحه/ گوش کن

یک نفر ... یک جایی ... تمام رویاهاش لبخند توست ... و زمانی که به تو فکر می کنه ... احساس می کنه که زندگی واقعا با ارزشه ... پس هر گاه احساس تنهایی کردی ... این حقیقت رو به خاطر داشته باش ... یک نفر ... یک جایی ... در حال فکر کردن به توست

زندگی

زندگی، ارزش آنرا دارد که به آن فکـر کنی
زندگی، ارزش آنرا دارد که ببویی اش چوگل، که بنوشی اش چو شهد

زندگی، بغض فـروخورده نیست
زندگی، داغ جگـــر گـــوشه نیست
زندگی، لحظه دیدار گلــی خفته در گهــــواره است
زندگی، شوق تبسم به لب خشکیده است
زندگی، جـــرعه آبی است به هنگامه ظهـــر در بیابانی داغ
زندگی، دست نوازش به ســر نوزادی است
زندگی، بوسه به لبهای گلی است که به شوقت همه شب بیدارست
زندگی، شـــوق وصال یار است
زندگی، لحظه دیدار به هنگامـــه یاس
زندگی، تکیه زدن بر یــار است
زندگی، چشمه جــوشان صفا و پاکـــی است
زندگی، مـــوهبت عرضه شده بر من انسان خاکـــی است
زندگی، قطعه ســرودی زیباست که چکاوک خواند
که به وجدت آرد به ســــرشاخه امید و رجا
زندگی، راز فـروزندگی خورشید است
زندگی، اوج درخشندگـــی مهتــاب است
زندگی، شاخه گلی در دست است که بدان عشق سراپا مست است
زندگی، طعــم خوش زیستن است، شور عشقی برانگیختن است
زندگی، درک چرا بودن است، گام زدن در ره آسودن است
زندگی، مزه طعم شکلات به مذاق طفل است
به، چقدر شیـــرین است
زندگی، خاطــــره یک شب خوش، زیـــر نور مهتاب،
روی یک نیمکت چـــوبی سبـــز، ثبت در سینـــه است
زندگی، خانه تکانی است. هر از چندگاهی از غبار اندوه
زندگی، گـوش سپردن به اذان صبح است که نوید صبـح است
زندگی، گاه شده است خوش نیاید به مذاق
زندگی گاه شده است که برد بیراهم
زندگی، هر چه که هست، طعـــم خوبی دارد، رنگ خوبــــی دارد
زندگی را باید، قدر بدانیم همه

malih

شادباش که از شادی تو دلشادم
تا تو شادی ز غم هر دو جهان آزادم
لذت زندگیم همه خرسندی توست
بی وفایم ولی وفایت هرگز نرود از یادم.

برای آوای زندگی

یه ذغال برمیدارم، دورت خط میکشم و مینویسم:
این بی معرفت دنیای منه !!!!

دلم تنگ است...

دلم تنگ است و میدانم که فردایم همین رنگ است
خداوندا دلم با مردمانی که نمی دانند دریا چیست چگونه یکصدا باشد ؟
خداوندا رهایم کن از این زشتی
از این دریای طوفانی....

همیشه

لحظه هایی هست که دلم واقعاً برایت تنگ می شود. من اسم این لحظه ها را "همیشه" گذاشته ام.

نگاه تو و آرامش من...

اینجا را نگاه کن...
سادگی به پایت افتاده... 
همه ی آبرویش تویی...
فقط یک نگاه می خواهد...
دستهایش چگونه دامنت را به جستجو نشسته...
نگاهش خاموش...
فقط نگاه تو را می جوید...
زبانش آرام به دنبال واژه ای است تا تو را واگوید...
آنگونه که دوست دارد...
نه آنگونه که دیگران می گویند...
کمی نگاهش کن...
آرام می گیرد...
فقط کمی!!!
آنگاه بر بالهای نگاهش بنشین تا تو را به تمام یادها سپارد...
فقط کمی!!!
نیم نگاهی!!!
تا غروب اینجاست...
فرصتش ده...
فقط یک بار!!!

پی نوشت: یادت باشد که ساز من فقط با نگاه و صدای تو کوک می شود...

تار

تارهای ساز دلم

آهنگ گام های

تو را می نوازند

و از انگشتانم

بر پرده ی تار

نام تو ریزانست

زندگی روزمره غریبه

هنوز رفتنت در ذهنم جای ندارد

هنوز وقتی می روم به شهر غریبه به کوچه یادها سر میزنم.

هنوز صبح ها بیرون می روم و به یاد تو در شهر غریبه بعد از پرسه زدن ها نان می خرم.

هنوز کارتی که به من داده بودی اعتبار دارد و من هم به تو زنگ می زنم و چقدر آزار دهنده است صدای خانمی که می گوید تو گوشیت را خاموش کرده ای.

این است زنگ روزمره یک دانشجو که غریبه شده و تو تنهایش گذاشته ای و رفتی.