کلبه تنهایی

دست نوشته های شخصی

کلبه تنهایی

دست نوشته های شخصی

تنهایم

تنهایم کنار پنجره می آیم نسیم تبسم تو جاریست قاصدکها آمده انددر رقص باد و یادسبزسپیدسرخ...و این آخرین قاصدک چقدر شبیه لبخند خداحافظی توست! 
می خوانمت با هفت زبان در اوج عشق و عاطفه ایستاده ای سرشار از تکلم درخت و آفتاب سرشار از تنفس آینه و عودسرشار از بلوغ آسمان و من هر چه می آیم به انتهای خطوط دستان تو نمی رسم می خواهم در بیرنگی گم شوم 
نمی دانم شاید به نسیمی که صبح گاه در سایه روشن حسرت و لبخنداز کنار دستهایت عبور کرد می اندیشی و من به آن بادبادکی فکر می کنم که در سپیده دم ستاره و اسپنددر نگاه زلال تو تخم گذاشت و تو نم نم در تنهایی و ماه ناپدید شدی و تنها رد پایت در امتداد مسیرهای خیس بی پایان جا ماند

برای...

ستاره ها را می چینم.
ماه را از آسمان بر می دارم.
ابرها را به شکل قلب در می آورم.
به باد میگویم که همیشه عاشقانه برای تو بوزد.
ستاره های دریایی را با جلبک های نقره ای کادو می کنم.
همه دنیا را برایت می آورم ...........
برای من یک لبخند تو زیباتر از همه زیبائی هاست

از این دورتر نرو

از در که میروی

               خزان از پنجره می آید

از حیاط که میگذری

              پاییز بر درختان باغ پنجه میکشد

پای به کوچه که میگذاری

             پاییز سر به کوچه میزند

نه به خاطر من

                   محض خاطر تمام شاخه های سبز

                                       از این دورتر نرو.........

کنسلش کن رفتنو

خواهشم اینه بمون و کنسلش کن رفتنو

یا اگه می خوای بری اینبار نفرین کن منو

اینقدر سرت رو پایین نگیر آتیشم نزن

این تو و این تیغ و شاهرگ هر چقدر می خوای بزن

تیغ و بردار دستهامو خط خطی کن تلافیه

عمری من زدم به قلبت تو نگفتی کافیه

تو رو به خدا قسم اونطور نگاه نکن به من

لااقل چیزی بگو فحشی بده،حرفی بزن

عزیزم دست هات نلرزه تیغ اولو بزن

واسه ی خیانت ها و بی محلی های من

تیغ دوم رو بزن بزار بریزه آبروم

من خیانت کردم اما تو نیاوردی به روم

سه و چار و پنج و شیش تیغ ها رو پشت هم بزن

وقت جون دادن من وایسا تو چشمام زل بزن

شاید اون لحظه ببینی اشک چشمای منو

بیا با هم آشنا کن تیغ و رگ های منو

نکنه هنوز مهمم ، چرا گریه می کنی؟

حالا وقتشه بیای و منو راحتم کنی

اگه باز منو ببخشی دل بسوزونی برام

با چه رویی زنده باشم از خجالتت درآم

بزار با دستای پر مهر تو رو به قبله شم

اونطوری شاید قیامت با تو روبرو بشم

توی این دنیا نشد ازت نگهداری کنم

شاید اون دنیا بتونم واسه تو کاری کنم

تیغ رو دستت دادم اما عزیزم یادت نره

درد این سکوت تو از درد تیغ هم بدتره

نکنه فهمیدی مثل خون تو رگ های منی

که نه میتونی بری، نه تیغ رو راحت می زنی

نکنه می خوای ببخشی؟، نه تو رو خدا بزن

اگه بخشیدی عزیزم هی نگاه نکن به من

تو که از خونم گذشتی تو که بخشیدی منو

خواهشاً پیشم بمون و کنسلش کن رفتنو

خواهشم اینه بمون و …

لا به لای نامه ها!!!

یادت باشه یه دوست خوب همیشه برات پیدا نمیشه
پیدا کردن یه دوست خیلی راحته اما نگه داشتنش سخته
توی زندگیت کاری کن که همه دوستت داشته باشن
همه ازت تعریف کنن
و همه بخوان که تو دوستشون باشی
هرگز حتی به دشمنت هم نامردی نکن
چه برسه به دوستات
کاری کن همه بهت افتخار کنن
اول از همه هم پدرومادرت
و همیشه اول از هرچیز خدارو در نظر بگیر
آدم اگه بخواد به خاطر ترس از کسی کاری رو انجام نده در غیابش انجام میده
پس اونی که همیشه و همه جا هست رو در نظر بگیر
با عشق به خدا زندگی کن و لذت ببر
وقتی همسری برگزیدی بهش عشق بورز و لذت ببر
وقتی خداوند بهت فرزندی عطا کرد بهش عشق بورز و لذت ببر
و در اینصورت تو عاشق خواهی بود
و عشق تنها چیزیست که برای آدم ها زندگی می آفریند
و در انتها تو سربلندی
اگر خیانت نکردی
اگر شرک نورزیدی
و اگر خوب بودی
با آرزوی خوشبخت شدنت
آرزومند آرزوهایت

معنای عاشقی

به کودکی گفتند عشق جیست؟ گفت: بازی

از نوجوانی پرسیدند؟ گفت: رفیق بازی

به جوانی گفتند؟ گفت: پول و ثروت

از پیرمردی پرسیدند؟ گفت: عمر

و از عاشقی پرسیدند؟ چیزی نگفت
آهی کشید و سخت گریست