کلبه تنهایی

دست نوشته های شخصی

کلبه تنهایی

دست نوشته های شخصی

رمضان در راه است

و چقدر آمدنش شیرینی خاطراتش را به همراه دارد شیرینی رمضان 86 و البته تلخی ناکامی هم داشت و چقدر سال گذشته این رمضان سخت گذشت عمه ام راحله مرحوم شد و پسرانش سجاد و محمد را به یتیمی گذاشت و رفت کاش دیگر در هیچ رمضان هیچ کودکی یتیم نشود.

امام زمان

تنها فرزند امام یازدهم درسپیده دم نیمه شعبان255هجری درشهرسامراء پایتخت خلافت عباسی دیده به جهان گشود وی را"محمد"نامیدندوولادتش راازتوده مردم بویژه جاسوسان بنی عباس پنهان داشتندزیراحکومت وقت اراین کودک نامور که مژده قیام جهان گسترودادپرور ویراپیامبراسلام(ص)داده بود سخت هراس داشتندونقشه نابودی اورامیکشیدند. دردوران حیات پدر.فقط دوستان خاص وشیعیان خالص امام توفیق می یافتندتاوی را زیارت کنندوچون امام حسن عسگری (ع)در260هجری به شهادت رسیدپیگیری شدیدخلیفه وقت عباسی برای یافتن و کشتن امام مهدی ( عج ) سبب شدتا حجت خدا "غیبت" اختیارکندو دور ازمردم وپنهان ازانظارآنان زندگی کند.دوران نهانزیستی حضرت قائم(عج)به دو دوره تقسیم میشود غیبت صغری وغیبت کبری.درغیبت صغری مردانی پاک نهاد و مورد اعتمادبه مقام نیابت و وکالت ازطرف امام منصوب می شدندونوشتارهای حضرت مهدی(عج)راکه"توقیع"نام گرفت و پاسخ درخواستهای شیعیان بودبه مردم می رساندندلکن درغیبت کبری که از329هجری آغازشداین مقام نیابت خاص ازمیان رفت ودیگرکسی مانند نواب غیبت صغری به مکان وجا ومسکن امام آگاهی نداردونمیتواندبدلخواه خودبه حضورش باریابد.اگرچه گاهگاهی خودآن سرورعزیززهراازروی لطف و رافت به برخی ازشیعیان پاکدل افتخار دیدارجمال نورانی یا دریافت دستخط گرامیش را عطا فرموده است. با وجودمسئله غیبت باز هم کلمات گهربار و دلنشینی ازاین امام عزیزوحجت خدابرزمین.درضمن ملاقاتها یا درمتن توقیع ها نقل شده است که درک مفاهیم عالی آن گفتار ها نیازبه تعمیق وژرف نگری داردومادراینجاپاره ای ازآنهارا که ساده تر بود درج نموده ایم تا روشنی بخش دیده ودل ارادتمندان حضرتش باشد. بهرحال اینک بیش ازهزارویکصدوشصت ونه سال ازعمر پر برکت وشریف امام مهدی(عج)می گذرد و شیعیان راستین همواره میکوشندومیجوشندومیخروشندو هر آن پا برکاب و گوش بفرمان وچشم براهند تا کی قیام شکوهمندوی آغاز گرددوجهان تیره وستمدیده درپرتوحق و عدالت سامان بجا وحقیقی خویش رابازیابد
به امیدآن روز

سریال صندوق پستی

نه، واقعا جالبه این متن جوابی هست به تمامی الحان خوش و بدی که در آخرین نامه به دستم رسیده : 

اولا سلام 

دوما این جواب خیلی خوبه که به دستت برسه و بدونی می خوام بدونم که کیه 11 شب به بعد مورد مخاطب من قرار می گیره؟ 

خانم یا آقای علامت سئوال که 99 در صد احتمال میدم خانم باشی و همون م.ع من باشی که بعد از مدتها برگشتی تا با زخم زبون ها بخوای منو داغون کنی اگه م.ع تویی جواب مال تو و گرنه بگو تا جوابتو کامل بدم: 

عزیز دلم بجون همون هادی کسی رو ندارم که بهش زنگ بزنم نه اینکه خیال کنی بی عرضه هستم، نه! ولی دلی که به یک نفر وابسته هست غلط می کنه که بخواد بره سمت کسه دیگه 

اگه خیال می کنی هادی تو رو دزدیدن فکر اشتباهه بخدا از وقتی که رفتی قسم خوردم نه با کسی باشم نه دیگه دلم واسه کسی باشه. 

آره راست میگی یازده شب تا یک نصفه شب بیدارم و همش به تو زنگ می زنم همون 3898 و همش می شنوم که گوشیت خاموشه دلم فقط به همین زنگ زدن ها خوشه، اگه این هم ناراحتت می کنه بگو دیگه زنگ نمی زنم.  

تازه اگه این وبلاگ هم اذیتت می کنه بگو دیگه نمی نویسم حالا هرجور راحتتری تا دیگه جوابی ازت نشنوم دیگه تو این وبلاگ نمی نویسم . 

بای

به این متن نگاه کنید!

 این درست متنی بود که در آخرین نامه صندوق پستی من وجود داشت :

"سلام
چه خوبه با داشتن یکی دیگه هنوز به اون یکی قبلی فکر می کنی؟
جالبه" 

اما فرستنده آن فردی بنام ؟ و آدرس ایمیل  1@yahoo.com 

حالا جوابش: 

"سلام 

چه بده با این همه نوشتن برای یک نفر و با این که کسی دیگه وجود نداره اینجوری به نا حق واسه دیگری بنویسیم 

اصلا هم جالب نیست!"

پریشانی

اشک  آمد  و آتش   زد  و  ویرانم  کرد
                    دل سوخت و غم  بی سر و سامانم کرد
از  خاطرِ  من  خاطره ها   دود   شدند
                     چون   رعدِ  حوادث  زد  و   گریانم    کرد
شمع سوخت و پروانه به دورش چرخید
                       آتش   به   وجودش   زد  و  حیرانم  کرد
پروانه   مرا   دید   و  به  حالم  خندید
                        گویی  که  نِگَه  بر  تنِ  بی جانم   کرد
بر  گونه ی  من  قاصدکی بوسه زد و
                         عزمِ     سفرِ     منزلِ     جانانم    کرد
نامت   به   لبم   آمد   و  بی تاب  کرد
                          یاد   تو  به  دل   آمد  و  درمانم    کرد
جز   دوری   تو   نیست  ملالی   یارا
                          دوری   تو    اینگونه    پریشانم     کرد

شاید پایان خط! شاید هم طوری دیگر

او که نیست، وقتی برایم نمی نویسد و حتی نمی آید این کلمات از زبان رانده شده ام را با چشمان زیبا و مخمورش جلوه ببخشد نوشتن چه فایده؟ شاید دیگر ننویسم! 

شاید هم جلوه اش را دیدم و نوشتم و یا شاید هم طوری دیگر نوشتن را آغاز نمایم.

نامه ای به تو

کاش یه روزی بیای و به وبلاگم سربزنی، می دونم تو هم طاقت دوریمو نداری! آخه اگه طاقت داشتی اونوقت من که گریه نمی کردم! تازه یه چیز دیگه، البته قبلش باید قول بدی دعوام نمی کنی، باشه؟ امروز شدید گرما زده شدم، آخه چه کنم؟ دانشگاه که نمی تونم شربت ببرم! تازه استادم پروژه هیچ کس رو امروز تحویل نگرفت. گفت واسه دوشنبه تحویل می گیرم. تو رو خدا اگه اومدی به وبلاگم و اینو خوندی برام دعا کن آخه دعای تو خیلی تو زندگیم موثره. مرسی گوگولی من. بای

آفتابگردان

آنگاه آفتابگردانی از گوشه ای طلوع کرد و به میان کارهای ما سرک کشید. و ما هیچ ندانستیم آمدنش از کدامین سو بود . میدیدیمش هر روز که از سحر گاهان یک جا مینشیندو بالا آمدن خورشید نظاره می کند و تا شامگاهان همچنان روی بر او نگاه می دارد و با او میگردد. آنگاه تازه دانستیم که چرا به او میگویند((آفتابگردان)).