-
برای...
سهشنبه 5 مردادماه سال 1389 12:05
ستاره ها را می چینم. ماه را از آسمان بر می دارم. ابرها را به شکل قلب در می آورم. به باد میگویم که همیشه عاشقانه برای تو بوزد. ستاره های دریایی را با جلبک های نقره ای کادو می کنم. همه دنیا را برایت می آورم ........... برای من یک لبخند تو زیباتر از همه زیبائی هاست
-
از این دورتر نرو
سهشنبه 5 مردادماه سال 1389 12:00
از در که میروی خزان از پنجره می آید از حیاط که میگذری پاییز بر درختان باغ پنجه میکشد پای به کوچه که میگذاری پاییز سر به کوچه میزند نه به خاطر من محض خاطر تمام شاخه های سبز از این دورتر نرو.........
-
امام زمان
سهشنبه 5 مردادماه سال 1389 10:17
تنها فرزند امام یازدهم درسپیده دم نیمه شعبان255هجری درشهرسامراء پایتخت خلافت عباسی دیده به جهان گشود وی را"محمد"نامیدندوولادتش راازتوده مردم بویژه جاسوسان بنی عباس پنهان داشتندزیراحکومت وقت اراین کودک نامور که مژده قیام جهان گسترودادپرور ویراپیامبراسلام(ص)داده بود سخت هراس داشتندونقشه نابودی اورامیکشیدند....
-
به خودم قول میدهم
دوشنبه 4 مردادماه سال 1389 23:19
به خودم قول میدهم تو را فراموش کنم به خودم قول میدهم خاطرات روزهای با تو بودن را فراموش کنم به خودم قول میدهم جمله های عاشقانه ات را فراموش کنم به خودم قول میدهم نگاه معصومانه ات را فراموش کنم به خودم قول میدهم لبخندهای شیرینت را فراموش کنم به خودم قول میدهم تصویر زیبای چهره ات را از ذهنم پاک کنم به خودم قول میدهم...
-
گناه
دوشنبه 4 مردادماه سال 1389 15:07
-
هر چه از دوست رسد نیکوست
دوشنبه 4 مردادماه سال 1389 14:29
در مقابل همه ی بی حرمتی ها و تهمت های واهی فقط می گویم: اطمینان به سخنان واهی جز مشقت دوری چیزی نیست بابت تبریک عیدتم ممنون. من هم به شما ولادت آقا صاحب الزمان را تبریک می گویم.
-
سریال صندوق پستی
شنبه 2 مردادماه سال 1389 23:19
نه ، واقعا جالبه این متن جوابی هست به تمامی الحان خوش و بدی که در آخرین نامه به دستم رسیده : اولا سلام دوما این جواب خیلی خوبه که به دستت برسه و بدونی می خوام بدونم که کیه 11 شب به بعد مورد مخاطب من قرار می گیره؟ خانم یا آقای علامت سئوال که 99 در صد احتمال میدم خانم باشی و همون م.ع من باشی که بعد از مدتها برگشتی تا با...
-
به این متن نگاه کنید!
شنبه 2 مردادماه سال 1389 09:41
این درست متنی بود که در آخرین نامه صندوق پستی من وجود داشت : "سلام چه خوبه با داشتن یکی دیگه هنوز به اون یکی قبلی فکر می کنی؟ جالبه" اما فرستنده آن فردی بنام ؟ و آدرس ایمیل 1@yahoo.com حالا جوابش: "سلام چه بده با این همه نوشتن برای یک نفر و با این که کسی دیگه وجود نداره اینجوری به نا حق واسه دیگری...
-
پریشانی
پنجشنبه 31 تیرماه سال 1389 15:11
اشک آمد و آتش زد و ویرانم کرد دل سوخت و غم بی سر و سامانم کرد از خاطرِ من خاطره ها دود شدند چون رعدِ حوادث زد و گریانم کرد شمع سوخت و پروانه به دورش چرخید آتش به وجودش زد و حیرانم کرد پروانه مرا دید و به حالم خندید گویی که نِگَه بر تنِ بی جانم کرد بر گونه ی من قاصدکی بوسه زد و عزمِ سفرِ منزلِ جانانم کرد نامت به لبم...
-
یه جعبه پر از شکلات
پنجشنبه 31 تیرماه سال 1389 15:09
-
قرار بود ماه رمضان بروم مکه ولی نمی روم فقط به یک علت
پنجشنبه 31 تیرماه سال 1389 15:02
قرار بود ماه رمضان بروم مکه البته با خانواده ولی به خاطر من هیچکدام از اعضای خانواده نمی روند و چون من نمی توانم به علت مریضیم دعا کنید واسم تا خوب بشم و در اولین فرصت بتونم این فریضه الهی را بجا بیارم.
-
ماه من
چهارشنبه 30 تیرماه سال 1389 23:26
http://hadihandwrite.blogsky.com/1389/02/12/post-70/ به لینک بالا بروید!
-
شاید پایان خط! شاید هم طوری دیگر
چهارشنبه 30 تیرماه سال 1389 22:14
او که نیست، وقتی برایم نمی نویسد و حتی نمی آید این کلمات از زبان رانده شده ام را با چشمان زیبا و مخمورش جلوه ببخشد نوشتن چه فایده؟ شاید دیگر ننویسم! شاید هم جلوه اش را دیدم و نوشتم و یا شاید هم طوری دیگر نوشتن را آغاز نمایم.
-
غربت خاک را حس می کنی؟
سهشنبه 29 تیرماه سال 1389 23:14
-
چقدر زمانی که نیستی به این مکان احتیاج دارم !(مکانی واسه گریستن)
یکشنبه 27 تیرماه سال 1389 14:27
-
نامه ای به تو
یکشنبه 27 تیرماه سال 1389 00:46
کاش یه روزی بیای و به وبلاگم سربزنی، می دونم تو هم طاقت دوریمو نداری! آخه اگه طاقت داشتی اونوقت من که گریه نمی کردم! تازه یه چیز دیگه، البته قبلش باید قول بدی دعوام نمی کنی، باشه؟ امروز شدید گرما زده شدم، آخه چه کنم؟ دانشگاه که نمی تونم شربت ببرم! تازه استادم پروژه هیچ کس رو امروز تحویل نگرفت. گفت واسه دوشنبه تحویل می...
-
دیدی تو نامه من تا نبود ولی تو نامه های تو تا بود!
یکشنبه 27 تیرماه سال 1389 00:28
با یه شکلات شروع شد، من یه شکلات گذاشتم تو دستش اونم یه شکلات گذاشت تو دست من، من بچه بودم اونم بچه بود سرمو بالا کردم سرشو بالا کرد، دید که منو می شناسه خندیدم، گفت دوستیم؟ گفتم دوستِ دوست گفت تا کجا؟ گفتم دوستی که تا نداره، گفت تا مرگ؟ خندیدم و گفتم من که گفتم تا نداره، گفت باشه تا پس از مرگ گفتم نه نه نه نه تا...
-
این هم اثر یک خانوم هنرمند که الهی من فداش بشم دیگه!
شنبه 26 تیرماه سال 1389 21:37
-
این بدون شرح نیست!
شنبه 26 تیرماه سال 1389 21:29
شهر عشق من
-
بوسه های جزیره
شنبه 26 تیرماه سال 1389 15:15
-
متکا!!!
جمعه 25 تیرماه سال 1389 23:58
تاکی متکامو جای تو بغل کنم (نکته: از این به بعد سعی می کنم حداقل هفته ای 2 تا از جمله های نامه های خانومی رو اینجا واستون بذارم)
-
لحظه ها
جمعه 25 تیرماه سال 1389 11:56
کاش لحظه ها این اجازه رو به من می دادند تا در یک لحظه همشون را متوقف کنم تا بهم اجازه بدن واسه همیشه کنارت بمونم.
-
اولین دیدار در شهمیرزاد پارک شهید کلاهدوز جلوی همین سرسره!
چهارشنبه 23 تیرماه سال 1389 14:23
-
مشهد یادش بخیر
دوشنبه 21 تیرماه سال 1389 23:45
-
همخون یا همخونه!!!
دوشنبه 21 تیرماه سال 1389 23:37
من همخونتو ول کن با وجود من وداع کن دارم از این خونه می رم تو فقط منو دعا کن یا بمون منم بمونم یا بزار نیستی ،نباشم لااقل اشکهامو پاک کن زشت ِ اینجوری جدا شم بعد رفتنم از اینجا زندگی از هم می پاشه در و همسایه به طعنه می گن جاش خالی نباشه راستی عکسم رو دیواره اونم از خودت جدا کن اگه دلتنگ شدی روزی در و دیوار و نگاه کن...
-
کنسلش کن رفتنو
دوشنبه 21 تیرماه سال 1389 23:35
خواهشم اینه بمون و کنسلش کن رفتنو یا اگه می خوای بری اینبار نفرین کن منو اینقدر سرت رو پایین نگیر آتیشم نزن این تو و این تیغ و شاهرگ هر چقدر می خوای بزن تیغ و بردار دستهامو خط خطی کن تلافیه عمری من زدم به قلبت تو نگفتی کافیه تو رو به خدا قسم اونطور نگاه نکن به من لااقل چیزی بگو فحشی بده،حرفی بزن عزیزم دست هات نلرزه...
-
آفتابگردان
یکشنبه 20 تیرماه سال 1389 08:24
آنگاه آفتابگردانی از گوشه ای طلوع کرد و به میان کارهای ما سرک کشید. و ما هیچ ندانستیم آمدنش از کدامین سو بود . میدیدیمش هر روز که از سحر گاهان یک جا مینشیندو بالا آمدن خورشید نظاره می کند و تا شامگاهان همچنان روی بر او نگاه می دارد و با او میگردد. آنگاه تازه دانستیم که چرا به او میگویند((آفتابگردان)).
-
آخر دنیای من
یکشنبه 20 تیرماه سال 1389 08:21
آدمک آخر دنیاست بخند آدمک مرگ همینجاست بخند دست خطی که تو را عاشق کرد شوخی کاغذی ماست بخند آدمک خر نشوی گریه کنی! کل دنیا سراب است بخند آن خدایی که بزرگش خواندی به خدا مثل تو تنهاست بخند!...
-
دلهای نزدیک یا دور من و تو
جمعه 18 تیرماه سال 1389 22:01
-
مهربان یار من
جمعه 18 تیرماه سال 1389 22:00